آوینآوین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

دختر نازم آوین

دختر خاله کوچولو

1390/11/18 14:01
نویسنده : مامان
639 بازدید
اشتراک گذاری

فرشته کوچولوی مامان

خاله مهربونت قبل از من نی نی دار شد. روزای آخر بارداریش بود و ما هم برای 8 آذر بلیط داشتیم تا موقع به دنیا اومدن دختر خاله کوچولوت کنار اونها باشیم.روز 5 آذر بود که مامانی زنگ زد و گفت خاله ساجده رو بردن بیمارستان و قراره شیرین خاله زودتر به دنیا بیاد.

بابایی هم برای من بلیط گرفت و من زودتر راهی مشهد شدم. تو قطار که بودم دائم به مامانی زنگ میزدم تا بدونم حال خاله ساجده چطوره و مامان از گفتن این که نی نی رو دیده یا نه طفره می رفت. خیلی نگران شده بودم.

وقتی رسیدم مشهد که خاله رو از بیمارستان مرخص کرده بودن ولی نیکا کوچولو هنوز بستری بود. دیدن خواهرجونم تو اون وضعیت ناراحت کننده که نگران دخمل شیرینش بود خیلی سخت بود. خیلی سخت تونستم جلو اشکامو بگیرم و سعی می کردم دلداریش بدم.

دوست ندارم خاطرات تلخ رو بازگو کنم و ناراحتت کنم دخملی ولی روزهای سخت بالاخره گذشتن و بعد از 16 روز نیکای شیرین خاله تو بغل مامانی اومد خونه. نمی دونی چقدر برای دیدنش لحظه شماری کرده بودم. منی که نمی تونم جلو سرازیر شدن اشکامو برای دیدن خواهرزادم بگیرم نمی دونم وقتی تو رو دیدم چکار می کنم!!!

سختی بعد از شیرینی سلامتی نیکا دل کندن از مشهد و خونوادم و نیکا بود. تنها چیزی که برای اومدن راضیم میکرد این بود که بابایی منتظر من و تو بود. بابایی مهربون از دیدن من و شما خیلی شاد شد. گرچه شما هنوز خیلی کوشولویی ولی ما هر لحظه وجودت رو تو زندگیمون حس می کنیم عزیز دل مامان و بابا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان الی
18 بهمن 90 14:52
سلام عزیزم
خوشحالم که نیکا صحیح و سالم اومده بغل مامانش
ایشا... تو هم نی نی نازتو بغل کنی
بوسسسسسسسس


ممنون عزیزم. خوشحالم کردی به وبلاگ دخمل کوچولوم سرزدی
faeqeh
19 بهمن 90 15:59
ایشاله به سلا متی