آوینآوین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

دختر نازم آوین

اولین تولدی که رفتی

1390/12/20 13:25
نویسنده : مامان
655 بازدید
اشتراک گذاری

عسلی مامان

روز پنجشنبه تولد شش سالگی نگار جون بود . این اولین تولدی بود که دعوت بودی عزیز مامان . خاله زهرا برای عصر دوستای نگار جون رو دعوت کرده بود و مامان بعضی از دوستای صمیمیشو برای شب هم آقایون رو گفته بود که بیان. وقتی به منم گفت که وقتی بچه ها هستن برم بهش گفتم من که هنوز مامان نشدم گفت دوست داره آوین هم تو تولد دخترعموش باشه. خلاصه که مامانی خیلی خوش گذشت و شما هم با آهنگ حسابی قر دادی و تکون خوردی . یادگاری های تولد رو هم برات نگه داشتم. بزرگتر که بشی حتما بهت میدمشون.

فکر کنم تولد و نیمچه خونه تکونی روز بعدش حسابی خسته ات کرده بود عشقم. دیروز فکر کنم کلا لالا بودی . خیلی نگران شده بودم هی به بابایی می گفتم تکون نمیخوره. تااینکه یه کوچولو مامانو لگد زدی و کلی خوشحال شدم . شیرین ترین لگدی که یه آدم می تونه بخوره حتما تو همین روزهاست  . میدونم روزی معنی حرفم رو میفهمی که خودت هم این روزها رو تجربه کنی. خلاصه اینکه دیشب تا ساعت دو بازم نذاشتی مامانی بخوابه. استراحتت رو کرده بودی و سرحال بودی و منو بیدار نگه داشتی عسلم .

راستی گلم امروز داریم با هم میریم مشهد. مامانی ناهید و بابایی و خاله ساجده و نیکا جون و دایی سبحان منتظرمون هستن  . اولین عیدی که تو با من هستی و من از داشتنت خیلی شادم. امیدوارم این تعطیلات هم مثل هر سال بهمون خوش بگذره. بابایی سعید هم 4 روز دیگه میاد پیشمون . آخه نمی تونست بیشتر مرخصی بگیره و با من و تو بیاد .

فدای لگد زدنات بشم مامانی مواظب خودت باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نایسل
23 اسفند 90 20:31
سلام میشه بیای این ادرس واسه دوستم یه ارزوی خوب کنی http://tavalod-mobarak.niniweblog.com/
نایسل
29 اسفند 90 14:10
خدایا زمان در گذر است و مخلوقات در تغییر
و سال جدید در شرف حلول و به ناچار 
تغییر تغییر تغییر....
 پس برایت ارزومندم که :
 زندگیت به بهترینها تغییر کند و آرزو دارم روزهایی که پیش رو داری ... 
آغاز آن روزی باشد که آرزو داری!
 .
 عید پیشاپیش مبارک.

يك دوست
18 فروردین 91 13:14
گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند بهترین و زیباترین هدیه اش را به شما داد با آرزوی فرادهایی روشن تبریک صمیمانه مرا پذیرا باشید